در این مطلب مجموعه ای از اس ام اس های زیبا را مخصوص ماه محرم آماده کرده ایم.
برای مشاهده ی آن ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
در این مطلب مجموعه ای از اس ام اس های زیبا را مخصوص ماه محرم آماده کرده ایم.
برای مشاهده ی آن ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
جاهای خالی رو با چه اعدادی باید پر کرد؟(اعداد را از راست به چپ بخوانید)
۱۰, ۲۰, ….., ۱۵, ۱۰۰۰, ……, ۱۶
عجله نکنید!
کمیفکر کنید، سوال زیاد مشکلی نیست ولی اگر قادر به حل این سوال باشید
نشان فعالیت خوب سمت راست مغز شماست!
برای دیدن جواب صحیح بروید پایین.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۱۰, ۲۰, ۳, ۱۵, ۱۰۰۰, ۶۰, ۱۶
ده بیست سه پونزده، هزار و شصت و شونزه!!
راستی اون قضیهی سمت راست مغز رو هم جدی نگیرید!
امروز برای شما عزیزان مجموعه ای از بهترین سوال و جواب های طنز و خنده دار را آماده کرده ایم. با حفظ و بیان این سوال و جواب ها ، می تونین دوستان خود رو سرکار بذارین و لحظات خوش و شادی را سپری کنین.
معما ها به همراه جواب در ادامه ی مطلب
در این مطلب اس ام اس های زیبا و رمانتیک عاشقانه را آماده کرده ایم.
برای مشاهده ی آن ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
در این مطلب اس ام اس های زیبا را برای آشتی کردن آماده کرده ایم.
برای مشاهده ی آن ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
در این مطلب اس ام اس برای طرفداران استقلال و پرسپولیس آماده کرده ایم.
برای مشاهده ی آن ها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
در این مطلب اس ام اس های زیبا ی جدایی از معشوق را آماده کردیم.
برای خواندن آنها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
در این مطلب اس ام اس های روز تولد را برای شما اماده کردیم.
برای خواندن انها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
سم - دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
تاجر میمون - روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستاییها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند. این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و... در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون60 دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمونها را بخرد. در غیاب تاجر، شاگرد به روستاییها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به 50 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به60 دلار به او بفروشید.» روستاییها که [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون.
تعداد صفحات : 2